عید فطر و ماجراهاش
اینم از ماه رمضان امسال. چندروز مونده به شروع این ماه , خیلی جدی تصمیم گرفتم تغییرات زیادی رو توی خودم ایجاد کنم. اما خیلی شاید نتونستم موفق باشم. چندروز قبل از زلزله آذربایجان, یه روز صبح متوجه صدای قران از توی کوچه شدم. پنجره رو که باز کردم, دیدم همسایه روبرویی فوت کرده و چندساعت بعد هم صدای لااله الله بلندشد وآمبولانس و....تابحال این صحنه رو اینقدر ازنزدیک ندیده بودم. یکمی فکرم مشغول شد تا فردا بعدازظهر که خبر زلزله رو شنیدم و بعدم نشونه هایی دیگه از صحبتای یه گوینده تلویزیونی. انگار به گفته پایلو کویلو خدا می خواست هرجوری بود منو متوجه خودم کنه که دنیا خیلی زود گذره و باید اگه می خوام بهتر زندگی کنم بجنبم. خدای خوب همیشه اونوقتای...
نویسنده :
مامان نسترن
11:20